چراغ های ساختمون همه خاموشن . کلید رو می چرخونم و بوی ام دی اف نو ... دلم میگیره... این مهتابی هم که ایراد داره روشن و خاموش می شه ... چند دقیقه وسط اتاق کرخت میشم... با خودم فکر می کنم ... من چند ماه خیلی خوشبخت بودم ... همه چیز همون طوری بود که... قند رو میون لب هام می ذارم .. از خوردن چایی منصرف می شم
چای خوردن نصفه به قند خوردنشه ...
منم که همیشه تلخ می خورم .. پس نتیجه می شه همیشه نصف لذت چایی خوردن رو می برم ..
اما این مدلی نمی دونم !!